حرف ژنرال لهستانی دربند
( آ.میتسکویچ )
مگر رعد خروشان
یا که ابر چو طوفان
رود کنار از سر
بخت برگشته مردمان ؟
وقت گردش در جنگل
از گلهای خوش الوان
با دست خود من چیدم
اما کنون گل ماند
نی سبزه هم در دیدم
☆☆☆
( آ.آ.دلویگ )
نم فشانده مه تار
کت حریر خیساند
جوان زده زیر زار
با آستینش چشم مالد
گریه مکن مثل زن
دل را به دریا بزن !
بخوان یکی ترانه
برگرد برو به خانه
مادر فریفت بابایت
نگذاشت ورا در جنت
بیاورده خدایت
انداخت ورا در ذلت
زن نیست هرگز وفادار
امروز نورست فردا نار
ببند کمر
کن حذر !
درباره این سایت