حرف تاتیانا

 

 

( آ.اس.پوشکین )

تقدیر ما بود پیوند

لیکن ناکام برفتی

کودک بودم من هرچند

کمر عنف ببستی

 

دنیا کرده تو رها

معلوم گردید رفتنت

اینک بگو تو مرا

سبب ظلم کردنت

 

لطیف نبودم برنا ؟

کاش می دادی دلداری

در راه عشق بس شیدا؟

کاش می کردی همراهی

 

ببری بودی تیر خورده

آهو بودم من بره

زنده ماندم نیم مرده

فرو کردی تیز پنجه

 

شاکی نیم دارم ناز

از دل تنگ بنالم

دوستت دارم الحق باز

جزاین نمانده راهم

 

تو رمیدی از یارت

شلاق خورده از اغیار

من خواستار ناکامت

شوهر کردم بالاجبار

 

همانندت یار کجا ؟

مانند تو من هم زار

بسته مانده دست و پا

دیگر کنم من چه کار ؟

 

خود راندیم از خانه

از چه گویم دیگر حرف ؟

گشتم جفت بیگانه

چه بسته ام خر طرف ؟

 

قیماقم بود در نظر 

ته دیگمان شد طعام

ز بدقولی بر حذر

شوربختیم من تمام

 

در دل نماند حسرتی

از خوشیها گونه گون

لیک نبردم لذتی

بختم بوده واژگون

 

بودی عشق اصیلم

ره ندادی به وصلت

ای یار بی نصیبم

چرا کردی تو غفلت ؟

 

دو چشم تو بر رقیب

نمک مپاش تو به زخم

بدنام شوی چون غریب

لطفی نما کرده رحم

 

از خیالت من در سر

جوشد دل بی تابم

از دیگ مس محکمتر

قلبی دیگر پس سازم

 

 من عاشقم باور دار

نه از نعمت بل نقمت

تاب نیارم بر دیدار

پس ناچارم از فرقت

 

☆☆☆

از قول لنسکی

( آ. اس.پوشکین)

از دست من می روی هان کجا

پر زرق و برق جوانیم چون طلا؟

چه می کند فردای من مهیا ؟

تیره بوده نتوانم حدس بزنم من ورا

 

اینک باری آمدیم به پیشواز سپیده

خورشید تابد بر او که پیک اجل ندیده

باری مرا می برند در تابوتی نهاده

به دالانی که رازش بسی بود پیچیده


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Don Aharipourshoes فرم ها و نمونه سوال و نکات لازم Sue دلنوشته های گاه بی گاه من یک مترجم chalusbehzisti.blog.ir نمایندگی محصولات عش Melissa تا ابد =R+A